سلام
این متن رو یکی از دوستانم برام ایمیل زده بود خوشم اومد اینجا گذاشتمش..امیدوارم که شما هم درسش رو بگیرید و خوشتون بیاد...
پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی. میدانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته میخزید، دشوار و کُند؛ و دورها همیشه دور بود.سنگپشت تقدیرش را دوست نمیداشت و آن را چون اجباری بر دوش میکشید. پرندهای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگپشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پُشتم را این همه سنگین نمیکردی. من هیچگاه نمیرسم. هیچگاه. و در لاک سنگی خود خزید، به نیت ناامیدی.
خدا سنگپشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کُرهای کوچک بود.
و گفت: نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمیرسد.
چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی. و هر بار که میروی، رسیدهای. و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پارهای از هستی را بر دوش میکشی؛ پارهای از مرا.
خدا سنگپشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راهها چندان دور.
سنگپشت به راه افتاد و گفت: رفتن، حتی اگر اندکی؛ و پارهای از «او» را با عشق بر دوش کشید..
شهادت امام جعفر صادق (ع) رو به شما شیعیان جعفری تسلیت عرض میکنم..
التماس دعا
سلام...........فعلا اوللللللللللللللللللللللللللللللللل...تا بعد سر فرصت بیام کامنت بگذارم.............
سلام
ای بابا مگه وبلاگ منم اول دومی داره :))
سلام دوست خویم.به روزام و منتظر نظرات سازنده شما.
سلام
خدمت میرسم
خیلی خیلی قشنگ بود فقط ای کاش این برگ ها رو برداری آدم اعصابش خرد میشه
سلام
ممنونم
چشم دنبال یه سری تغییرات هستم انشالله
سلام...مطلبتون رو خوندم...جالب بود...یاد یکی از همکلاسی های دانشجوییم افتادم!...دختر بود...یه روز جزوه ای نوشته بود و پایانش یه شعر بود که یادمه اینجوری تموم میشد: «ساحل بهانه ای است......رفتن رسیدن است»..........همیشه شاد و موفق باشین...
سلام
ممنون
واقعا رفتن رسیدن است...
سلام عزیزم.
من بعد از یه مدت طولانی آپ کردم .
الان هم در وبلاگم جشن است همتون می تونیم در جشن ...... ...... شرکت کنید.
حتما پیش خودتو می گید چه جشنی !!! خودت بیا وبلاگم تا بدونی چه جشنی است.
منتظرم
سلام
ممنون که خبر دادی..خدمت میرسم انشالله و در جشنتون شرکت خواهم کرد :)