خاطره ی Planetarium و Petrosains

سلام

خب امروز اومدم گزارش این یه ماهه گذشته رو بدم و برم٬ البته نه خیلی کامل ولی خب کافی !!

بعد از امتحانا یه چند روزی تنها بودم..بعد دیگه دوستان هی درخواست میکردن که باهاشون بیرون برم..منم یه چند جایی رو باهاشون رفتم..

راستش دوستم خیلی جزئی تو وبش نوشته ولی متاسفانه انگلیسی هست و من ترجیح دادم کپی نکرده و خودم به زبون خودمون بنویسم!  ولی نه به جزئی بودن اون

یه روز که رفتیم  Planetarium همون افلاک نمای خودمون

به ما گفته بودن که اینجا خیلی نزدیک موزه ملی هست و فقط با یه پل هوایی به هم مرتبط هستن..ما هم تاکسی که گرفتیم گفتیم یا افلاک نما یا موزه فرقی نمیکنه..آخه قصد داشتیم جفتش رو هم ببینیم.. تاکسی ما رو برد تا موزه ما هم خوشحال راه افتادیم از این پله های پل بالا رفتن تا اول بریم افلاک نما..

چشمتون روز بد نبینه..مگه فقط همین پله های پل بود؟؟!! ما پل رو رفتیم و ازش گذشتیم تازه رسیدیم به یه خیابونی که بقیه ماشینا یا اتوبوس ها که برا افلاک نما اومده بودن..بعد از خود اون خیابون تا در ورودی حدود ۱۲۰-۱۳۰ تا پله بود  که میرفت بالای کوه.. پله ها هم خیلی پهن بودن خیلی اذیت شدیم..من که تا میتونستم غر زدم

آخه کفشم راحت نبود برا این راه.. دیگه به هر بد بختی بود رسیدیم بالا..وقتی رفتیم داخل کلی با همه چیز ور رفتیم و بازی کردیم..ما بزرگترین افراد اونجا بودیم  همه بچه مدرسه ای ها اومده بودن .. بعد یکی از دوستام براش کاری پیش اومد که باید میرفت جایی..ما هم گرسنه بودیم قبل اینکه همه جا رو کشف کنیم گفتیم بریم غذا بخوریم بعد دوباره بر میگردیم.. یکی گفت از اینجا کلا ۵ دقیقه راه هست..ما هم خوشحال راه افتادیم..

فکر اینو بکنید که خود اون پله ها کم کم ۱۰ دقیقه راه بود  اونم تو این هوای مرطوب و گرم اینجا..

بعد دیگه وقتی به پایین رسیدیم..وقتی پرسیدیم گفتن باید تاکسی بگیرید..منم که خیلی خسته بودم از خدا خواسته گفتم آره راه خیلی زیاده..دوستم میگفت ۵ دقیقه گفتم نه..والا ما با تاکسی که رفتیم ۱۵ دقیقه تو راه بودیم.. و اصلا اتوبان بود..جای پیاده روی نبود که!!

دیگه وقتی رفتیم ناهار..بعد ناهار هرچی دوستم اصرار کرد که برگردیم اونجا آخه من کامل ندیدم..قبول نکردم که نکردم..گفتم هرجا بخوای باهات میام ولی اونجا نه دیگه!! کی میخواد اون پله ها رو دوباره بره بالا؟؟؟!!
خلاصه راضیش کردم که نریم..و در عوض رفتیم KLCC برج های دوفلو مالزی.. اونجا هم یه کمی راه رفتیم..بعد تصمیم گرفتیم بریم Petrosains راستش یادم رفته که تو ایران بهش چی میگفتیم..یه جایی هست که همه اختراعات جالب هست میری باهاشون بازی میکنی..همه رو آزمایش میکنی.. همون جا!!

خلاصه رفتیم اونجا و حسابی هم آتیش سوزوندیم..خدایی اون افلاک نما جای خوبی نبود ولی اینجا میارزید..خوش گذشت.. چند تا وسیله که برام جالب بودن رو براتون میگم

یکی یه شیشه استوانه مانندی بود که باید یه دستمون رو میگذاشتیم روش یا کنارش به هر حال انقدری که تماس داشته باشه..بعد با یه دست دیگه سر یه لامپ کوچیک مهتابی رو میگرفتیم..مهتابی روشن میشد  خیلی باحال بود.. 

یکی دیگه یه جایی بود شبیه کیوسک تلفن میرفتیم داخلش بعد روشن میشد..توش طوفان ایجاد میکردن.. فشار باد خیلی زیاد..اونم خیلی حال داد..

یکی دیگه یه میزی بود که روش شیشه بود و داخل شیشه یه توپ و خط کشی شده بود..بعد دو نفر در دو طرف میز رو صندلی میشستن و یه سر بندی رو باید میبستن.. بعد به این توپ وسط خیره میشدن تا توپ رو تا دروازه ی حریف هدایت کنن..بعد بالا سرمون هم یه چیزی بود که مثل نمودار هی تکون ها و واکنش های عصبی مغز رو نشون میداد..ما ۲ بار بازی کردیم من جفتشم بردم  دوستم حسابی شاکی بود  میگفت چه جوری میتونی..گفتم ما اینیم دیگه..قدرت چشمام زیاده

کلا چیزای جالبی داشت..خوشم اومد و تلافی اون افلاک نما رو در آورد..

کلی عکس گرفتیم..این دوست من عاشق عکس گرفتنه هر وقت میریم بیرون کم کم ۲۰۰ تا عکس میگیره..البته  تو ۲۰۰ تا نهایتا ۲۰ تاش جالبه.. بقیش از در و دیواره

آهان یه هلی کوپتر هم بود که رفتیم سوار شدیم..بعد از جلو تو یه صفحه تلویزونی مناطقی رو نشون میداد و هلی کوپتر هم با حرکتای دوربین هماهنگ بود..و صدایی که پخش میشد..انگار واقعا داخل هلی کوپتر قرار داری..

یه چیز جالب دیگه بود .. یه جایی بود مثل دارت..نشونه داشت ولی با یه بالشتک کوچولو باید پرتاب میکردی..بعد یه عینک ذره بین مانندی رو جلوی چشما میگرفتی و دوباره این کارو میکردی..

دوستم انجام داد ولی هر ۲ دفعه رو هم خطا زد..بعد که من زدم اول درست بود بعد خطا..متوجه شدم که این عینکه عدسیش طوری تنظیم شده که آدم اشیا رو با کمی اختلاف فاصله میبینه.. بعد زرنگی کردم و اول بدون اون انداختم..بعد با همون زاویه که دستم رو حرکت دادم با عینک هم امتحان کردم  بازم زدم...وقتی جفتش درست بود..دوستم کلی حال کرد..گفت وای چقدر دقیق.. بعد بهش کلکش رو گفتم..وقتی امتحان کرد بازم جفتشو خطا زد..وای ما ولو شده بودیم از خنده

خب اینم از گزارش من!

واقعا حال کردید که کل یک ماه رو تعریف کردم..اونم چقدر کلی؟؟؟!!
اصلا به جزئیات نپرداختم!

 

پ ن : پستم خیلی طولانی شد انشالله تو پست بعدی بقیه روزا رو تعریف میکنم!

پ ن : راستی تو کل اون افلاک نما یه چیزی برام جالب بود..تازه یادم اومده..

یه ترازویی بود که وقتی روش وایستادم وزنم رو توی همه ی کره های دیگه نشون داد.. ولی راستش خود ترازو مشکل داشت آخه منو تو کره زمین خیلی نشون داد!!

 

معذرت برای تاخیر و یه بازی

سلام

با عرض معذرت از دوستانی که تو این مدت منتظر بودن.. و دوستانی که بهم لطف داشتن و برام نظر گذاشتن..و دوستانی که نگران نبودنم بودن..همون طور که مطلع هستید چند وقتی رو که امتحان داشتم و بعد از اون هم یه مهمون عزیز داشتم که دیگه تمام وقت باهاش بودم

 

خب از اتفاقات این چند وقت براتون بگم..

یادتونه تو پست ۲۹ فروردین گفته بودم که یه چی میخوام بگم ولی تو یه پست دیگه؟؟ خب الان جزئیاتش یادم رفته که چی بود  ولی یه چیز کلی یادمه که قبل امتحانا بود رفتم پیش یکی از کتابدارهای کتابخونه..و معلم های قبلیم تو ساختمون زبانهای خارجی و مدیر دانشجویان خارجی با هر کدومشون یه ۱۰-۱۵ دقیقه ای حرف زدم..

 این کار رو چند وقتی یه بار انجام میدم..کلا هوای همشون رو دارم..اونا هم همشون کلی منو دوست دارن و تحویل میگیرن..

خلاصه اینکه همشون خیلی ازم راضی بودن..میگفتم برا امتحانام دعا کنین میگفتن تو حتما نمره های خوبی میاری..تو از دانش آموزای خوب کالج هستی.. یکیشون بهم گفت You do your best God will do the rest برام خیلی جالب بود..مثل ضرب المثل خودمون بود که از تو حرکت از خدا برکت..

خب دیگه چیز خاصی یادم نمیاد

میخواستم یه سری عکس از روز آخر امتحانا بگذارم که نمیدونم چرا آپلودش به مشکل میخوره..

انشالله در اولین فرصت

عکس های وعده داده شده آپ شد!!

راستی به یه بازی دعوت شدم که باید ۱۰ تا چیزی که دوست دارم و ۱۰ تا چیزی که دوست ندارم رو بنویسم و ۱۰ نفر رو به بازی دعوت کنم..

مرحله سوم سخت ترین مرحله هست..

۱۰ تا چیزی که دوست دارم:

۱. گذروندن وقت با خانواده ام

۲. دیدن هرچه زودتر سپهر عشق خاله

۳. حرف زدن با نگار عزیزم

۴. خیره شدن به دریا و گرفتن انرژی و آرامش

۵. عکاسی

۶. دیدار با دوستان وبلاگیم و دبیرستانم

۷. خواب

۸. داشتن حس اعتماد

۹. تموم شدن هرچه زودتر درسا و وارد شدن به دنیای کار

۱۰. منظم و مرتب بودن کارها و وسایلم

 

۱۰ تا چیزی که دوست ندارم:

۱. شلختگی

۲. بی اعتمادی

۳. آدمهای دمدمی

۴. بد قولی

۵. حرف زدن با آدم زبون نفهم

۶. بهم ریختن ترازوی ذهنم

۷. کج فهمی دیگران از حرفها و کارهام

۸. بی ملاحظگی دیگران

۹. استرس دوران امتحانا

۱۰. پریدن همه نوشته ها وقتی که تازه نوشتن رو تموم کردی و میزنی که انتشار بشه ولی با اتمام زمان استفاده بر میخوری..مثل الان که همه چی یادم رفت و چیزای جدیدی به دوست نداشتن هام اضافه شد!

 

 

اینم ۱۰ نفری که دعوت شدن:

۱. مرجان وگیگیلی

۲. ماهی خانوم

۳. گیلاس خانومی

۴. بهارین عزیزم

۵. شهرزاد جونم

۶. رویا جونم

۷. علی آقا (سوپ جوجه)

۸. شیخ حقگو

۹. پسر برق گرفته

۱۰. بارباپاپا

خیلی دوست داشتم دوستان دیگه رو هم دعوت کنم ولی چون میدونم امکان این هست که نتونن بنویسن نخواستم که مجبورشون کرده باشم مثل: پینه دوز عزیزم٬ تازه وارد٬ بوف کور٬ بدهکار٬ ساحل عزیزم٬ و...

 

سلام

من برگشتم..

با کلی حرف که انشالله به زودی مینویسم..

ولی

فعلا اومدم ایام فاطمیه رو تسلیت بگم..و ازتون التماس دعا بخوام..

 

ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است

 ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است

هرگاه دریدی تو نقاب از رخ شیطان

بینی که زن غرب زده پشت نقاب است

 در محضر حقی، همه جا شرم و حیا کن

هر ذره ز اعمال تو فردا به حساب است

"مسلم" به مکانی تو گنه کن که خدا نیست

این گفته لقمان به زن و مرد خطاب است